ودیگران - وانهاده
ودیگران را خواندم. نوشته محبوبه قدیری ست و برنده جايزه بهترین کتاب سال، بهگمانم مهرگان.
آن شب که خواندمش، بیوقفه از نیمهشب خواندم تا چهار و نیم صبح. حقارت را درش مزهکردم. و سیاهی را.
بهنظرم بسیار سطحی آمد.
با موضوعی نسبتا مشابه، کتاب وانهاده سیمون دوبوار را خوانده بودم و خنده در تاریکی که به نظرم از ناباکوف است.
در کتاب ودیگران ، راوی زنیست که معشوقه مرد زنداری شده و درد و حقارت و تنهایی را تصویر میکند. فقط از همین بعد به موضوع نگاه شده و تقریبا بسط دیگری در هیچ قسمتی ندارد. مثلا آدم نمی فهمد برخورد فامیل و جامعه با این زن چیست؟ چطور امرار معاش میکند؟ چه خانوادهای دارد؟ چه تحصیلاتی؟ و از این قبیل حواشی. فقط و فقط حس زن بیان شده. اما در وانهاده و خنده در تاریکی، آن قدر پرداخت داستان قوی ست که احساس میکنی درون چاه عمیقی فرو رفته ای و تا مدتها از فکر موضوع رها نمیشوی.
دو کتاب آخر درباره زنانیست که همسرشان به دلیل یک زن دیگر رهایشان می کند. حس زن را از لابلای متون باید پیدا کنی. درواقع اتفاقات و برخوردهاست که به خواننده می گوید چه تاثیری در زن برجا میماند.
کتاب ایرانی مخصوصا کتاب زنان ایرانی، شاید به علت نوع تربیت و فرهنگمان، احساسیست. همان را میخوانی که خودت اگر جای طرف بودی و حس میکردی، و قرار بود نویسنده شوی، مینوشتی. و بهنظرم تفاوت کتابهای خوب خارجی با ما در همین است. آنها چیزی را می نویسند که تو هم حس میکنی، می فهمی و درک میکنی اما نوشتنش کار تو نیست. نوعی تبحر، شاید هوش، و شاید بسط یافتگی خاص ذهن را میطلبد